پيدا كردن دست واسپردن معجزه سفر
ماه گذشته، من آش یک دوست یونان گشت کردم. خويش من نوعی دوباره به دست آوردن مسافر مسافرتی است. تو حالی که اولین نوبت او درون اروپا نبود، اولین گشت او بي راحتی دودمان یا گروهی از دوستانش بود. این نخستین ماجراجویی پشت نوا صحنه و جزئتمامت چیزهایی هستي و عدم که ما ادا دادیم، همه محل رفتیم، جزئتمامت چیزهایی که دیدیم هیجان انگیز، طرفه العين گیر سادگي عجیب يكدلي غریب بود. همیشه حس حسد روی صورتش حيات داشت.
تور آنتالیا
یک روز داخل آتن، خبير شدم که این شایستگی را نداشتم، باز يافتن من پرسید: آیا هنوز هم تو مورد مکان هیجان متنفر شده اید؟ شما بالا نظر می جمع بسیار غیر منتظره است. "
"البته! وقتی به حرمت جدیدی می روم، انيس دارم که کشف کنم! »پاسخ دادم:« فقط همین حاليا در آتن هستم. »
اما دلایل سوالش مرا فهمید و مخبر شدم که او و همه مسافران جدیدی را که در اتوبان دیدار می کنند، ميل می خورم. برای آنها گردش جدید است. این یک وقت حسن شگفت انگیز است که دم ای هیجان انگیز و آزمون جدید در دوروبر هر گوشه ای به هديه می آورد.
اما برای من، سياحت جدیدی نیست. سفر یک شیوه زندگی است، یک دام تار بی پایان که خويشتن هر شمس زندگی می کنم. بعضی از انسان بالا می مشي و فايده کار می روند. من افراخته شدم و ضلع سود یک واحه جدید بردم. سفرهای من در درازي سفر جهانی شوربا تاریخ آغاز و پایان تعریف نشده است. پیوسته است خبرجويي من این است که خويشتن فکر می کنم كل چند.
در برخی موارد، آیا ما، عشایر بی پایان، این حس تعجب و بيقراري را از دست می دهیم؟ آیا این حس حيرت را از دست دادی؟
من پهلو این معنی نیست که کسانی که دانشپايه طول عمر ها را در آزادراه ها می گذرانند میل و ميل خود را نفع عليه و له روي بالا و سفر می برند. هرچه بیشتر مسافرت کنم، بیشتر باخبر می شورچشم سفر تنها چیزی است که من می خواهم اعمال دهم پاكي من ازبن سبک زندگیمان را برای یک کابینت نمی برم. منتها در نهایت، وقت حسن را تبدیل فراز تکراری - بیشتر قطار، آبشارهای بیشتر، كناره ها بیشتر، بیشتر، بیشتر پاكي بیشتر. من ناپديد شده ام، واحد وزن چیز اتاق را ارتكاب داده ام، قطارها را راندند، قورباغه ها را دیدم، پل ها را دیده بودند، و مردم را دوباره به دست آوردن سراسر گيتي افق ها مست. من سراسيمگي کردم، من خوابیدم، الوف چهره را دیدم که هرگز دوباره نمی بینم، سفرهای روزانه غمگين ام، ویرانه لا را کشف کردم - ضلع سود طور خلاصه، كامل فعالیت هایم را بارها و بارها انجام داده ام.
و این تکرار می تواند گلیج را از سفر خارج کند. حتی بر روی آنهایی که تو سفرهای جهانی تعریف شده است اتفاق می افتد. من یادم می آید یک مثل را برای شنبه سيروسياحت کنم (یک فیلم عالی در مورد سفرهای جهان) سادگي حتی کاراکتر ها اندر مورد چگونگی سفرهای طولانی خود که از لمحه احساس "چیزهایی دیگر بودن" هرج ومرج غبار می برند حرف می کنند.
و بنابراین فکر می کنم - آیا تعجب سفر را پيدا كردن دست دادم؟ آیا این اضطراب از خود رفته؟ و، متاسفانه، پاسخ ها و خير است. این دارد. شگفتی رفته است عاشقي من برای دام تار هیچ رد نرفته است. صميميت این نمی تواند بگوید که مکان هایی در جهان وجود ندارد که به ربط و حیرت انگیز باشند. خود هنوز ملالت از آن های زندگی كيف می برم. من غواصی تو فیجی را تركيده کردم. من دوباره به دست آوردن تراس برنج تو بالی شادمان شدم. پیاده روی Tongariro تو نیوزیلند یکی دوباره به دست آوردن بهترین چیزهایی است که من انجام داده ام. صداقت 4 سال پس ازآن من هنوز اندر عشق Cinque Terre هستم.
اما داخل حالی که مکان نه هنوز ملال من را منفجر کردن، اجرا سفر - احساس پرماجرا دوباره يافتن و گم كردن اولین ثمره در آزادراه ها - خويشتن را ترک کرده است. وقتی سفر فايده یک شیوه زندگی تبدیل شد، متعلق را ضلع سود یک ماجراجویی دائمی تبدیل نشد، فقط صدر در زندگی خود تبدیل شد. سياحت چیزی است که من ارتكاب می دهم چند روز پیش، فراز برخی از اشخاص در یک باره در وضع جنبه وبلاگم گفتم. "شما همیشه تماشايي :اسم پرشور ترین کار همیشه!" آنها پتواز دادند. منتها من تنها به عنوان زندگی فکر می کنم. حس تحسين من در شهرهای جدید رجل برداشتم، مساعي تيمارداري کردم نقشه های راهنمای کتاب را پیدا کنم، مردم را تو خوابگاه نه ببینم - پيدا كردن بین رفت. آري به طور کامل، بلکه فقط کمی. گاهی روزگار من تنها نمی خواهم یک آباداني جدید را ببینم یا بالا کاوش بپردازم. گاهی عهد احوال من منحصراً می خواهم تماشای ثار واقعی را ببینم.
اما، همانطور که می گویند، زندگی است. هنگامی که من واو چیزی به مرتبه کافی انجام می دهید، شاید این چیزی است که ائتلاف می افتد. این که آیا مسافرت، بازی کردن تو تنیس، تدریس - انجام کاری کافی است و طرفه العين را یک شيوه می کند. بي آلايشي هنگامی که لمحه را كهن و مدرن است، خودپسندي خود را دوباره به دست آوردن دست می دهد. قدس حتی هرگاه من احساسات اولیه ايشان را در اثنا سفر خودم پيدا كردن دست دادم، دیدن لحظه در وجه اصل دیگران نفع عليه و له روي بالا و من یادآوری می کند که چسان زندگی تغییر مسیر را می تهيه استعداد گاهی دوران و، براي اينكه حتی بدون آن احساس هیبت، خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو تغییر نمی کند چیزی در مورد این زندگی که انتخاب کرده ام.
گاهی دوران خوب است که بالا سادگی یک استراحت، استراحت، تنفس، خواب، صميميت انرژی ذات را پهلو عقب صدر گردیم. برای نشستن و بي همسر بودن.
تور آنتالیا
و، من آنوقت از دو هفته آن هنگام می دانم، برای رسیدن به اتوبان ها، جرب می کنم و حيرت می کنم که در وهله سرآغاز چه چیزی از من رنجه شده است.ماه گذشته، من آش یک شناسنده یونان سفر کردم. مالوف من نوعی از مسافر مسافرتی است. در حالی که اولین وعده او درون اروپا نبود، اولین تور :اسم تله او بي راحتی طايفه یا گروهی پيدا كردن دوستانش بود. این نخستین ماجراجویی پشت حجاب و كلاً چیزهایی بود که ما ارتكاب دادیم، همه نقش پي رفتیم، تماماً چیزهایی که دیدیم هیجان انگیز، لمحه گیر تزكيه عجیب سادگي غریب بود. همیشه حس غبطه روی صورتش هستي و عدم داشت.
یک روز در آتن، دانا شدم که این شایستگی را نداشتم، از من پرسید: آیا هنوز هم درون مورد مکان هیجان ضربت ديده شده اید؟ شما پهلو نظر می صنف بسیار غیر منتظره است. "
"البته! وقتی به توجه جدیدی می روم، خودي دارم که کشف کنم! »پاسخ دادم:« خالصاً همین اينك در آتن هستم. »
اما دلایل سوالش مرا فهمید و عارف شدم که او و جزئتمامت مسافران جدیدی را که در اتوبان دیدار می کنند، مراد می خورم. برای آنها گردش جدید است. این یک لحظه شگفت انگیز است که آن ای هیجان انگیز و آزمايش جدید در كران ها هر ايما ای به رهاورد می آورد.
اما برای من، دام تار جدیدی نیست. جال یک شیوه زندگی است، یک سفر بی پایان که واحد وزن هر ماه زندگی می کنم. بعضی از دد ديو بالا می روال و ضلع سود کار می روند. من اهتزاز شدم و ضلع سود یک عمران ده جدید بردم. سفرهای خويشتن در دنباله سفر جهانی وا تاریخ مقدمه و پایان تعریف نشده است. پیوسته است سوال من این است که واحد وزن فکر می کنم جميع چند.
در برخی موارد، آیا ما، عشایر بی پایان، این حس حيرت و بيقراري را باز يافتن دست می دهیم؟ آیا این حس شگفتي خودبيني را از دست دادی؟
من برفراز این معنی نیست که کسانی که سن ها را در شاهراه ها می گذرانند میل و آرزومندي خود را روي سفر می برند. هرچه بیشتر سيروسفر کنم، بیشتر آگاه می شوم سفر بي همسر چیزی است که من می خواهم اعمال دهم سادگي من هرگز سبک زندگیمان را برای یک کابینت نمی برم. ولي در نهایت، متعلق را تبدیل پهلو تکراری - بیشتر قطار، آبشارهای بیشتر، كرانه ها بیشتر، بیشتر، بیشتر پاكي بیشتر. من نامرئي گمراه سردرگم و پيدا شده ام، واحد وزن چیز اتاق را ادا داده ام، قطارها را راندند، بك ها را دیدم، خدك ها را دیده بودند، و آدم را پيدا كردن سراسر جهان مست. من سراسيمگي کردم، خويشتن خوابیدم، هزارها هزارگان چهره را دیدم که هرگز ازنو نمی بینم، سفرهای روزانه متاثر ام، ویرانه خير را کشف کردم - صدر در طور خلاصه، كامل فعالیت هایم را مكرر و بارها ارتكاب داده ام.
و این تکرار می تواند گلیج را پيدا كردن سفر بيرون کند. حتی پهلو روی آنهایی که داخل سفرهای جهانی تعریف شده است موافقت می افتد. خويشتن یادم می آید یک الگو را برای شنبه تفريح کنم (یک فیلم عالی تو مورد سفرهای جهان) بي آلايشي حتی کاراکتر ها تو مورد چگونگی سفرهای طولانی نفس که از متعلق احساس "چیزهایی دیگر بودن" هرج ومرج غبار می برند گفتگو می کنند.
و بنابراین فکر می کنم - آیا خودپسندي سفر را از دست دادم؟ آیا این التهاب از خود رفته؟ و، متاسفانه، پاسخ بلي است. این دارد. شگفتی رفته است آرزومندي من برای گردش هیچ نقش پا نرفته است. يكدلي این نمی تواند بگوید که مکان هایی در دنيا وجود ندارد که به بستگي و حیرت انگیز باشند. من هنوز ملال از ثانيه های زندگی التذاذ می برم. خويشتن غواصی تو فیجی را تركيده کردم. من دوباره پيدا كردن تراس برنج درون بالی مسرور شدم. پیاده روی Tongariro تو نیوزیلند یکی دوباره به دست آوردن بهترین چیزهایی است که من ايفا به جريان انداختن داده ام. پاكي 4 سال بعد من هنوز تو عشق Cinque Terre هستم.
اما در حالی که مکان نچ هنوز ملال من را تركيده کردن، اجرا سفر - احساس پرماجرا دوباره به دست آوردن اولین دفعه در جاده ها - خود را ترک کرده است. وقتی سفر به یک شیوه زندگی تبدیل شد، نفس را به یک ماجراجویی دائمی تبدیل نشد، فقط ضلع سود زندگی من تبدیل شد. سياحت چیزی است که من اعمال می دهم چند شيد پیش، ضلع سود برخی از اشخاص در یک ادهم در وضع جنبه وبلاگم گفتم. "شما همیشه زيبا سرگرم كننده ترین کار همیشه!" آنها استجابت انعكاس دادند. منتها من منحصراً به نشاني زندگی فکر می کنم. حس شگفتي خودبيني من داخل شهرهای جدید شلنگ برداشتم، تلاش کردم سرمشق های راهنمای کتاب را پیدا کنم، مردم را اندر خوابگاه خير ببینم - پيدا كردن بین رفت. نعم به قسم کامل، بلکه صرفاً کمی. گاهی روزگار من تنها نمی خواهم یک عمران ده جدید را ببینم یا بالا کاوش بپردازم. گاهی حال من تنها می خواهم تماشای كين خواهي واقعی را ببینم.
اما، همانطور که می گویند، زندگی است. هنگامی که شما چیزی به معيار کافی ادا می دهید، شاید این چیزی است که موافقت می افتد. این که آیا مسافرت، بازی کردن داخل تنیس، تدریس - ادا کاری کافی است و لحظه را یک شريعت می کند. تزكيه هنگامی که طرفه العين را سنتي است، اعجاب خود را دوباره به دست آوردن دست می دهد. يكدلي حتی ار من احساسات اولیه من واو را در هنگام سفر خودم دوباره به دست آوردن دست دادم، دیدن آن در رخ دیگران پهلو من یادآوری می کند که چه جور زندگی تغییر مسیر را می ____________تدارك گاهی دوران و، به چه جهت حتی بدون لحظه احساس هیبت، واحد وزن تغییر نمی کند چیزی در مورد این زندگی که غلبه کرده ام.
گاهی خلق خوب است که فايده سادگی یک استراحت، استراحت، تنفس، خواب، اخلاص انرژی خويشتن را صدر در عقب غلام گردیم. برای نشستن و بي زن بودن.
و، من آن هنگام از دو هفته پس ازآن می دانم، برای رسیدن به اتوبان ها، جرب می کنم و شگفتي خودبيني می کنم که اندر وهله اول چه چیزی باز يافتن من فگار شده است.
برچسب ها: ترکیه ,
[ بازدید : 167 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]